کتاب «یک زن بدبخت» واپسین اثر ریچارد براتیگان است. این نویسنده پرآوازه آمریکایی، دو سال پیش از مرگ خود این کتاب را نوشت؛ البته این اثر را به ناشر نداد و به چاپ نرساند. تا اینکه در سال ۲۰۰۰ و پس از گذشت شانزده سال از مرگش، دختر او که تنها وارثش هم است، این اثر را منتشر کرد. با کتابخوان همراه باشید.

رمان «یک زن بدبخت»
اگر روانشناس ناخوداگاه دیگران را بیرون میریزد، نویسنده ناخوداگاه خودش را فاش میكند، كاری كه ریچارد براتیگان در «یک زن بدبخت» انجام داده است. آخرین اثر نویسندهای كه تنها دو ماه بعد دست به خودكشی میزند. در تمام صفحات داستان مرگ، حضور انكار نشدنی دارد انگار دلمشغولی نویسنده در روزهای آخر چیزی جز مرگ نبوده. كل نگارش داستان طی دو ماه انجام شده است.
در تمام طول داستان، ریچارد براتیگان مخاطب را با خودش همراه میكند، گویی كه خواننده به همراه نویسنده مشغول نوشتن كتاب است. از جزئیترین حالات نوشتنش میگوید؛ اینكه در كافهای نشسته مینویسد یا اینكه در مزرعهاش مگسی روی بازوی چپش نشسته و … . ظاهرا با سفرنامهای مواجه هستیم كه از آمریكا و شهرهای مختلفش شروع میشود و بعد از گذر از ژاپن و كانادا و … دوباره به مزرعه شخصی براتیگان میرسد، اما در حقیقت بیشتر از آنكه با مكانهای مختلف آشنا شویم با درگیریهای ذهنی براتیگان مواجه میشویم. بهانه داستان حلقآویز شدن خانمی است كه مدتی همخانه براتیگان بوده اما نویسنده این اتفاق را بهانهای برای توصیف حال و روز خودش میكند.


درباره داستان
نثر داستان روان است، البته گره خاصی ندارد که به شوق باز شدنش داستان را دنبال کنید اما در عین حال امکان اینکه یکنفس بخوانیدش کم نیست. کتاب بیشتر از هر کسی برای آنهایی که مشتاق تجربه لحن جدیدی در داستاننویسی هستند مناسب است. تنها ایراد کتاب شاید توصیفات زیاد از حدش باشد که بیشتر مناسب رمانهای قطور کلاسیک است، نه یک رمان روانکاوانه مدرن که ردپای سورئالیسم هم در آن دیده میشود. در طول داستان مولف بارها به طور مستقیم با مخاطب حرف میزند و با استفاده از زبان شیرینش او را با چالشهای جدی مواجه میکند.

بخشی از کتاب «یک زن بدبخت»
«هیچ چیز ویرانگرتر و رنجآورتر و بالاخره احمقانهتر از دعواهای خانوادگی نیست. با این همه واقعا سخت است که انسان به طریق عینی و به دور از عواطف ویرانگر به این گونه مسائل نگاه کند، با این قصد که آتشبس اعلام کند و از نو صلح و صفا برقرار شود.»